ما ملت امام حسینیم

انسان‌های بزرگ، معمولا زندگی‌های پرباری هم دارند. به این شکل که هم مشغله فراوانی دارند و هم سعی می‌کنند حتی یک دقیقه را هم از دست ندهند. آنها به دلیل اهداف مشخصی که دارند، اولویت‌های‌ زندگی‌شان مشخص است و همین امر باعث تمرکز زیادی در زندگی‌شان شده و برکت این زندگی‌ها را افزایش می‌دهد.

نرجس سلیمانی

همشهری آنلاین - یاسر صداقت‌گویان: حاج‌قاسم  از آن دست شخصیت‌هایی بود که فراوانی مشغله را در آنها، به‌راحتی می‌شد مشاهده کرد. به روایت رهبر انقلاب، او در حالی که روزی ۱۵ساعت کار می‌کرد و تازه از سفرهای کاری برگشته بود، وقت می‌گذاشت و با دیگران ملاقات کرده و آنها را اقناع و توجیه می‌کرد! این حجم از پرکاری،‌ همیشه این سوال را پیش روی دیگران قرار می‌دهد که چنین افرادی، چگونه بین زندگی خانوادگی و غیرخانوادگی خودشان تعادل برقرار می‌کردند؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش، به گفت‌وگو با نرجس سلیمانی، فرزند سردار رشید اسلام نشسته‌ایم که عضو شورای شهر تهران نیز هستند. اگر می‌خواهید درباره زندگی خانوادگی و سبک زندگی این سردار بزرگ نکته‌های کمتر شنیده‌ شده‌ای را بخوانید، این مصاحبه را از دست ندهید.

اولین بحثی که درباره حاج‌قاسم مطرح می‌شود، سبک زندگی اوست؛ اینکه زندگی یک فرد چه ویژگی‌هایی داشته که منجر به چنین دستاوردهایی شده است. سبک زندگی حاج‌قاسم چگونه بود؟

زندگی پدر مبتنی بر مجاهدت بی‌وقفه در پیرامون خیمه ولایت بود. زندگی او بر اساس تدبیر و مدیریت با توجه به راهبرد کلان انقلاب مجهز به سلاح اخلاص، منقش به شجاعت و در عین پرهیز از نگاه به هرآنچه غیر از صراط مستقیم بود. اگر زندگی و مسیر حیات شهید سلیمانی را زیر ذره‌بین بگذاریم و لحظه‌لحظه آن را جداگانه نیز به محک بگذاریم، آنچه باقی می‌ماند جامه توکل بر ساختاری از اخلاص و پرهیز از افتادن به دام افراط و تفریط است.

می‌دانیم که بخش اعظمی از زندگی سردار را مأموریت‌ها و حضور وی در میادین مختلف تشکیل می‌داد. در چنین وضعیتی که حضور پدر کمتر احساس می‌شد، زندگی برای همسر و فرزندان او چگونه سپری می‌شد؟

با توجه به شرایطی که شهید سلیمانی داشتند، هیچ زمانی به خاطر نمی‌آید که بیشتر از یک یا دو روز ایشان با فراغ بال و بدون وجود اضطرار و نیاز به حضور در جایی در کنار خانواده بوده باشند. در واقع در طول ۴۰سال مداومت بی‌وقفه ایشان در مسیر جهاد، فرصت چندانی نداشتند. در دوران فعالیت در جبهه و دفاع مقدس که تکلیف بر همگان روشن است. در دوران حضور در جنوب شرق کشور و بعد از آن نیز فرصت‌های حضور در جمع خانواده به قدری کم بود که روزگار همانند دوران جنگ می‌گذشت. چنانکه خانواده برای دیدن ایشان می‌بایست در محل فعالیت‌شان حضور پیدا می‌کرد. البته برای کودکان، اهواز و مقر فرماندهان جاذبه‌هایی داشت. همچنین عرصه وسیع جنوب شرق از مرزهای شرقی در سیستان تا نزدیکی دریای عمان و حوالی زاهدان و میرجاوه نیز تجربه‌هایی بی‌نظیر در خاطر خانواده مانده است. آن روزگار، لحظاتی شامل دلهره، نگرانی، شادمانی و غرور را در یاد کودک و نوجوان ثبت و ضبط می‌کرد. من لحظاتی را به خاطر می‌آورم که بی‌شباهت به تصاویر سینمایی نیست؛ گذر از مسیرهایی که در مسیر آتش اشرار قرار داشت و کاروان‌هایی از دور در میان غبار و تندبادهای ۱۲۰روزه سیستان که معلوم نبود به استقبال می‌آیند یا به قتال، به روشنی پیش چشم من حاضرند. همه اینها در کنار پدر که تنها چند ساعت طول می‌کشید، تبدیل به خاطرات نیکویی شده که در آن تنها چیزی که باقی نمی‌ماند، نگرانی، گرما و گرد و خاک بود. در واقع تماماً پدر بود که در وسعت یک اسطوره در جنگ با هر آنچه نماینده بدی و زشتی بود، حضور داشت.

حرف‌های خواندنی دختر سردار سلیمانی | جمعه‌ها صبحانه با پدرم بود | ناهار هم درست می‌کرد اما زردچوبه‌ و دارچینش زیاد می‌شد



تصور عمومی مردم از سردار سلیمانی حضور در میدان جنگ، سال‌ها مبارزه با استکبار، از خودگذشتی و رشادت‌های وی بوده است. به تعبیر دیگر تصویر مردم، غالبا یک سردار نظامی بوده که در قاطعیت‌های مورد نیاز در میادین و مأموریت‌ها زندگی می‌کرده است. برای غالب مردم خیلی جالب است که بدانند زندگی چنین فردی، با همسر و فرزندانش چطور بوده و به تعبیر دیگر، چگونه رفتاری در منزل داشته‌اند؟

اگر در یک روز جمعه خانه بودند، صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شدند و خودشان صبحانه‌ای که دوست داشتند درست می‌کردند. بعد همه را به نظم و ترتیب تشویق می‌کردند و معمولاً از فضای شخصی هرکس شروع می‌شد و کم‌کم به صورت فراگیر تمام خانه را تا ظهر دربر می‌گرفت. صدای رادیو نیز در خانه طنین ملایمی داشت و ناهار را نیز دوست داشتند خودشان آماده کنند؛ البته در چاشنی‌ها کمی دست ‌و دلباز عمل می‌کردند و نتیجه گاهی اوقات کمی رنگین‌تر بود از آنچه در عرف مورد انتظار است. یعنی گاهی زردچوبه‌اش زیاد بود و گاهی دارچین آن بیش از اندازه بود و به کمال درجه دلچسب برای بعضی و پررنگ و لعاب برای دیگری بود. حضورشان گرمابخش کانون خانواده بود. پدری مهربان و نکته‌سنج و در بعضی مسائل سختگیر و همسری قابل اتکا و قابل اعتماد به اعلای درجه ممکن، دلسوز و عاشق خانواده بود.

در سال‌های گذشته که رسانه‌های بین‌المللی معمولا سعی می‌کردند که در قالب گزارش‌های تحقیقی به شناختی از سردار دست پیدا کنند، معمولا به اهل سفر بودن او بسیار اشاره می‌کردند. پدر اهل سفر با خانواده بودند؟

اگر فرصتی پیدا می‌کردند که از چند ساعت بیشتر بود تلاش می‌کردند تمام خانواده را یکجا جمع کنند و ساعاتی را در کنار یکدیگر در فضایی با عطر و طعم روستا سپری کنند. حالا این روستا می‌توانست محل تولد ایشان در قنات ملک باشد یا روستایی در اطراف زاهدان و زابل یا این اواخر با توجه به بُعد مسافت هرجایی خارج از شهر تهران و حتی روستایی در حوالی مشهد مقدس در پس یک سفر زیارتی بود. البته ایشان تمایل بسیاری به ایرانگردی با خانواده نیز داشتند که به مقتضای کار ایشان همیشه فرصتی برای شروع پیدا می‌شد اما بعد از چند ساعت با رفتن ایشان به پایان می‌رسید.

خاص‌ترین خاطراتی که از حضور پدرتان برای شما به یادگار مانده است، کدام خاطره بوده و می‌توانید برای‌مان تعریف کنید؟

تک‌تک لحظات حضور ایشان پُرمعنا بود. در دوران کودکی وقتی کتابی برایم می‌خریدند التزام به خلاصه‌نویسی آن جزو واجبات بود و جالب آنکه خلاصه نوشته را هم می‌خواندند و راهی برای در رفتن از زیر کار نبود.

برای‌مان جالب است که درباره نگاه سردار به زنان و نقشی که برای‌شان قائل بودند بدانیم. در این‌باره نکته‌ای دارید که با ما در میان بگذارید؟

وقتی نوجوان بودم، طبیعی بود که مثل هر نوجوان دیگری در تکاپوی یافتن و جستن هویت شخصی برای خودم بودم. پدر به‌رغم مشغله فراوان‌شان وقت می‌گذاشتند و با هم به کتابفروشی‌ها می‌رفتیم و حتی در انتخاب کتاب‌ها کمک کرده و جهت‌دهی می‌کردند. در عین حال، فضای خواندن را در حد معقول باز نگه می‌داشتند تا تفاوت مسیرها و بینش‌ها مشخص شود، در مطالعه خیلی دست و دلباز عمل می‌کردند و هزینه‌های خرید کتاب را با طیب خاطر می‌پذیرفتند. در مورد بانوان اعتقاد عملی داشتند که بهشت زیر پای مادران است، قبل از فوت مرحوم بی‌بی‌مان(مادربزرگ پدری) مدت‌ها مترصد فرصتی بودند که کف پای مادرشان را ببوسند و وقتی این‌ کار را انجام دادند تا مدت‌ها از اثر بوسیدن دست و پای مادر به صورت وضعی سخن می‌گفتند و آن لحظه را جزو لحظات سعادتمندی‌شان می‌دانستند

خاطره ای از سردار که اشک رهبری را درآورد


اشک رهبر انقلاب هنگام بیان خاطره ای از دلسوزی سردار شهید قاسم سلیمانی نسبت به خانواده شهدا در روایت رفیقی ۴۰ ساله درآمد؛‌ خاطره ای به نقل از کتاب «حاج قاسمی که من می‌شناسم».
کد خبر:۱۰۹۶۸۲۶
تاریخ انتشار:۱۳ دی ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۶
                                                   خاطره ای از سردار که اشک رهبری را درآورد

 

به گزارش تابناک به نقل از ایرنا، شاید میلیون ها ایرانی روز شنبه ۱۱ دی ماه شاهد بغض و گریه رهبر معظم انقلاب هنگام تعریف خاطره ای از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بودند؛ آنجا که فرمود: من یک کتابی را دارم می خوانم؛ در همین شرح وضع اخلاقی و زندگی شهید سلیمانی... که یک چیزهای جالبی آنجا هست. از قول یکی از دوستان قدیمی ایشان نوشته که نوه‌ یکی از دوستان شهیدش را می خواستند عمل جرّاحی کنند، رفت داخل بیمارستان و ایستاد تا عمل تمام شود.


تبلیغات

اینجا بود که اشک رهبر معظم انقلاب جاری شد و حاضران یعنی اعضای ستاد بزرگداشت دومین سالگرد شهید سلیمانی و خانواده آن شهید، به گریه افتادند. اشاره رهبر انقلاب در این مجلس به کتاب حاج قاسمی که من می شناسم بود. این بخش از سخنان حضرت آیت الله خامنه ای به سرعت در شبکه های اجتماعی منتشر شد و در آستانه سالگرد حاج قاسم، دل ها را عاشورایی کرد.

کتاب حاج قاسمی که من می شناسم روایت رفاقت چهل ساله گردآوری حجت الاسلام علی شیرازی به کوشش سعید علامیان به نگارش درآمده است.

خاطره ای از سردار که اشک رهبری را درآورد

علامیان در مقدمه کتاب با اشاره به نحوه آشنایی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی در اوایل دوران دفاع مقدس نوشت: دوستان و یاران بی شمار شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی، هر یک شناختی از او دارند. حجت الاسلام علی شیرازی هم در این کتاب، گذری به رفاقت ۳۸ ساله اش با سردار سلیمانی کرده است تا شناخت خود را از این شهید بزرگ بازگو کند. این کتاب ثمره ۱۹ ساعت گفت و گو با آقای شیرازی است.

این کتاب در ۱۲ فصل به نام های شهادت بزرگ، زندگی خوب، عموی بچه ها، فدایی مردم، مرد کارهای سخت، سیره و سلوک، عاشق اهل بیت(ع)، شیعه تنوری، مدال بهشت، مرد جبهه فرهنگی، شجاع میدان سیاست و حماسه تشییع است.

در پشت جلد کتاب آمده است: سال ۶۱ در حمیدیه اهواز، شروع دوستی رقم خورد. قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ثارالله، سخنران بود و علی شیرازی، روحانی گردان شهید باهنر. شنونده، همانجا عشق حاج قاسم به دلش نشست. فروردین ۶۵ دوستی، شکل همکاری به خود گرفت و حاج قاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علی شیرازی سپرد. پس از جنگ همراهی ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۹۰ به خواست سردار سلیمانی، علی شیرازی مسئول نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس شد و هشت سال از پر فراز و نشیب ترین روزهای جبهه مقاومت را با حاج قاسم همراه ماند.

در فصل زندگی خوب می خوانیم:‌ می دانستم جز حقوق،‌ دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق ماموریت یا اضافه کار نمی گیرد. گفت تا در کرمان بودم، مبل نداشتم. به تهران که آمدم، به خاطر مهمان ها مبل خریدم. هر وقت بچه ها را به اردوگاه (تفریحگاه نیرو) می برم، می گویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب می کنم. به مسئول اردوگاه گفته ام روز قیامت به گردن نمی گیرم. یک ریال نباید باقی بماند. ( صفحه ۲۲)

در همین فصل می خوانیم: حاج قاسم، توی زندگی به همه جوانب توجه داشت؛ از جمله به حفظ آبروی خانواده افراد اهمیت می داد. همیشه می گفت اگر کسی اشتباهی کرده و می خواهیم با او برخورد کنیم، باید نگاه کنیم که فقط خود او نیست؛ خانواده هم دارد؛ هم خانواده خودش و هم خانواده همسرش. باید مواظب باشیم حیثیت او پیش خانواده نرود. فرد، اشتباه کرده؛ زن و بچه که مقصر نیستند! وقتی می خواهیم در مورد کسی تصمیم بگیریم، حواسمان باشد خسارتی به زن و بچه او وارد نکنیم. (۲۳)

در فصل "عموی بچه ها" نیز آمده است: سردار سلیمانی، عاشق بچه های شهدا بود. با بچه های شهدا زندگی می کرد. با آن ها غذا می خورد و نشست و برخاست می کرد. گاهی با بچه های شهدا به کوه یا به زیارت امام زاده های تهران می رفت. تماس فرزندان شهدا با سردار سلیمانی، خیلی راحت برقرار می شد. این برنامه، فقط مربوط به ایران هم نبود. در سوریه و لبنان هم که بود، بچه های شهدا با او تماس می گرفتند،‌ حرف می زدند و مشکلاتشان را می گفتند. حتی روز پنجشنبه ای که فردایش شهید شد، این تماس ها برقرار بود. وقتی به خانه شهید می رفت، فرزند شهید احساس می کردند پدرش آمده، احساس می کرد گمشده اش را پیدا کرده است. (صفحه ۲۶)

در فصل "سیر و سلوک" می خوانیم: حاج قاسم،‌ توی میدان نبرد به حدود شرعی و حق الناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانه ای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. مثلا وقتی بوکمال سوریه آزاد شد و می خواستند از خانه ای برای مقر فرماندهی استفاده کنند، حاج قاسم دستور داد وسایل خانه را توی یکی از اتاق ها بگذارند و درِ اتاق را قفل کنند. در جایی دیگر در نامه ای به صاحب خانه ای در سوریه نوشته بود من برادر کوچک شما، قاسم سلیمانی هستم. حتما مرا می شناسید. ما به اهل سنت در همه جا خدمات زیادی انجام داده ایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید... از قرآن کریم و صحیح بخاری و دیگر کتب موجود در خانه شما متوجه شدم که شما انسان های با ایمانی هستید. اولا از شما عذر می خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم. (صفحه ۸۸)

در جایی دیگر می خوانیم: سلیمانی با افراط و تفریط از سوی هر کس مخالف بود. اگر کسی از ولایت فاصله می گرفت، یا حرفی می زد که با حرف ولایت هم خوانی نداشت، در برابر او سکوت نمی کرد؛ نه این که توی بوق کند و همه جا بگوید این فرد در مقابل آقا ایستاده است! بدون آن که در سخنرانی طرح کند. مثلا در جلسه شورای عالی امنیت ملی، به خود آقای رئیس جمهوری انتقاد می کرد. در مورد مقاومت که طبیعی است؛ اگر حرف می زدند که با مواضع آقا هم خوانی نداشت، عکس العمل نشان می داد. مثلا وقتی آقا می گویند مذاکره با آمریکا ممنوع، و گفته شود ما بدون مذاکره نمی توانیم به جایی برسیم، این طور نبود که ساکت بنشیند، حرفش را می زد که بتواند اثر بگذارد. (صفحه ۱۱۲)

tabnak-adv

tabnak-adv
tabnak-adv
tabnak-adv
برچسب منتخب
ایام فاطمیه اومیکرون طرح بنزینی دولت سیزدهم قاسم سلیمانی مذاکرات وین ابومهدی مهندس

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس


من..

دختر حاج قاسم سلیمانی..

از آلمان ‌فقط به عشق دیدار سردار،  کسی که امنیت وطنم رو مدیونش هستم، اومدم.

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس


من..

دختر حاج قاسم سلیمانی..

از آلمان ‌فقط به عشق دیدار سردار،  کسی که امنیت وطنم رو مدیونش هستم، اومدم.

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس

دختری که از آلمان به عشق سردار آمده است+عکس


 

 پس از شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا در جنگ اُحد، «هِند بنت عُتْبَه» (همسر ابوسفیان و مادر معاویه) از شدت خوشحالی و فرط کینه، سینه‌ی سپهسالار سپاهِ ایمان را شکافته و جگر ایشان را به نیش کشید.

 بعد از ۱۴۰۰ سال، شادی دشمنان جمهوری‌اسلامی و امثال «مصی علینژاد» از خبر شهادتِ سردار دلها، از همان نوع است. #ما_ملتیم #صیاد #شهید_قاسم_سلیمانی